جدول جو
جدول جو

معنی درو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

درو کردن
بریدن گیاهان از روی زمین با داس یا ماشین درو، درویدن
تصویری از درو کردن
تصویر درو کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرو کردن
تصویر گرو کردن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو کردن
تصویر فرو کردن
داخل کردن چیزی درون چیزی یا جایی، گستردن، ریختن، پایین آوردن، چیدن یا ریزانیدن بار درخت یا گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور کردن
تصویر دور کردن
چیزی را در فاصلۀ دور قرار دادن، کسی را از خود راندن یا به محل دور فرستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درز کردن
تصویر درز کردن
کنایه از آشکار شدن و فاش شدن راز یا مطلبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دور کردن
تصویر دور کردن
بفاصله ای بعید فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داو کردن
تصویر داو کردن
بمراد رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درز کردن
تصویر درز کردن
آشکار شدن فاش گردیدن: عاقبت مطلب درز کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درک کردن
تصویر درک کردن
دریافتن، فهمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن برای رفتن به جایی: باز کجا غرو کردی ک
فرهنگ لغت هوشیار
داخل کردن چیزی را در جایی یا در چیزی، فرو افکندن انداختن، بیرون ریختن خالی کردن، خاموش کردن (چراغ و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
گرو کردن چیزی را بچیزی. برهن دادن چیزی را در مقابل چیزی دیگر: گرو گن بعمرابد جام را گرو گیر کن باده خام را. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درج کردن
تصویر درج کردن
گنجاندن جا دادن گنجانیدن و نوشتن مطلبی در کتاب رساله و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروا کردن
تصویر دروا کردن
((دَ. کَ دَ))
برداشتن، به هوا بلند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درز کردن
تصویر درز کردن
((~. کَ دَ))
فاش شدن راز یا خبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درک کردن
تصویر درک کردن
پی بردن، دریافتن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درج کردن
تصویر درج کردن
Insert
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درک کردن
تصویر درک کردن
Apprehend, Fathom, Perceive, Realize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
понять , понимать , воспринимать , осознавать
دیکشنری فارسی به روسی
erfassen, begreifen, wahrnehmen, verwirklichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
розуміти , сприймати , усвідомлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
pojąć, rozumieć, postrzegać, uświadamiać sobie
دیکشنری فارسی به لهستانی
理解 , 感知 , 实现
دیکشنری فارسی به چینی